انصاف
«انصاف» از نظر لغوی مصدر عربی بوده و به معنای داد دادن، عدل و داد کردن، راستی کردن، نیمه چیزی را گرفتن و میانه روی است (عمید, 1385). واژه «انصاف» در معنای اصطلاحی خود بیانگر روح و رویه نصفت، عدالت و درستی برای تنظیم روابط افراد با یکدیگر است (آقایی, 1378). فرهنگ آکسفورد پس از بیان معنای عمومیواژه «انصاف» این واژه را در معنای حقوقی چنین توصیف میکند: «منبعی برای اصل کلی عدالت جهت اصلاح و تکمیل مقررات حقوقی» (Burchfield, 1989, p. 358).
استاد لنگرودی در کتاب ترمینولوژی حقوق ذیل شماره 3528 در معنای اصطلاحی واژه انصاف بیان می¬دارد: «گذاشتن پایه احقاق حق بر مساوات در مقابل قانون و احترام به حقوق افراد». این حقوقدان در جای دیگر برای واژه انصاف دو معنای اصطلاحی بیان می¬نماید: اول، مفهومیکه بر محور برابری مقداری (تنصیف) می¬گردد و مبتنی بر مساوات است؛ دوم، مفهومیکه خارج از محور برابری مقداری بوده و مبتنی بر تصمیم¬گیری از روی وجدان می¬باشد (جعفری لنگرودی م. , مبسوط در ترمینولوژی حقوق, 1378, ص. 688 ، ذیل شماره 1200).
از لحاظ تاریخی شکل¬گیری نظامند انصاف بر اساس قواعد مدون در نظام حقوقی انگلستان بوجود آمده است تا انعطاف-ناپذیری و خشکی قوانین موضوعه کامن¬لا را خنثی نماید (Newman, 2002, p. 70) و این روند تاریخی در رویه-قضایی این کشور با ایجاد تمایز بین قواعد خاص حقوقی کامن¬لا و قواعد خاص انصاف، اصول برجسته و متداول انصاف را شکل داده است (Hepburn, 2001, p. 10). این در حالی است که در سیستم حقوقی نوشته بدون قائل بودن به چنین تفکیکی اغلب این قواعد بدون تصریح به اینکه منصفانه هستند، بطور طبیعی و خودکار و به عنوان جزوی از عدالت قضایی و استحاله شده در حقوق موضوعه یک کشور بکار میروند.
در مجموع می¬توان گفت الزام به رعایت انصاف به هر عنوانی که بکار رفته باشد دارای وجه مشترکی است. این وجه مشترک درکی است که از مفهوم جوهری آن در بین ملل وجود دارد (جعفری تبار, 1383, ص. 200). بنابراین گزاره¬های منسوب به انصاف در قالبهای متفاوت همگی بیانگر التزام به رعایت بی¬طرفی و پیروی از وجدان بر اساس شرایط و اوضاعواحوال مربوطه میباشند. در این مقاله نیز مفهوم عدالتگرا و بنیادی انصاف مد¬نظر بوده و برای تبیین تفسیر و برداشت منصفانه و منطبق با وجدان از متون حقوقی بکار رفته است. بنابراین انصاف مجموعه قواعدی است «که در کنار قواعد اصلی حقوق... و به استناد متکی بودن بر اصول عالی¬تر و برتر اخلاقی می¬تواند قواعد حقوقی را لغو کند» (کاتوزیان, فلسفه حقوق: تعریف حقوق, 1352, ص. 89، ش 38)